دیروز صبح که مثل هر روز با حال گرفته از خواب بیدار شدم یه چیزی منو کشید پای پنجره ی نیم باز.
بوی بارون بود، فهمیدم که هنوزم بعضی چیزا هستن که خوشحالم کنن!
بیرون
دانه های باران
چون نت های سر به زیر ساز خوش کوک آسمان
اندوه مرا تصنیف می کنند
گویی
سوگواران!
خیلی مخلصیم