اینک
آخرین در انزوا را
با شرم و کینه میبندم
و شاید بگریم
حتی روزنه ها را
با جسارت تمام
به روی نور میبندم
و شاید بخندم
شما که از عشقم
تنها شرم ساریش را
و از "من"
تنها غرور شکستهام را
میبینید
شما که نمی بینیدم
که چه می خواهم
من, خودم را میخواهم
و برای همیشه میمانم
با خودم
من نالهی درد خویشم
شما تجسم بلاهتتان.
نفرین به من با درد پوچم
نفرین به شما با غرورتان
نترسید
اگر به هزار تیغ طعنه
قلب شکسته ام را میدرید
نترسید
اگر مرا شرمی دو پا مینامید
که من دیگر نه منم
من خاکستر خویشم
که باید تنهایی
از خویشتنم
شعله های حیات بیافرینم
تا گناه نومیدی
گناه عشقم را سنگینی نکند.
بهترین عشق،عشق به خود است.